قدمت گلیم
با آن که قدمت بافت فرش و گليم چندان کم تر از تاريخ سفال گري نيست و به عصر مفرغ مي رسد، ولي به دليل خلل پذير بودن پشم و اين که در رطوبت وخاک مي پوسد، حفريات باستان شناسي هرگز نتوانسته ما را در يافتن نمونه هاي بسيار کهن ياري دهد. بنابراين در مقابل قالي بافي که سند آن دست کم به سه هزار و پانصد سال پيش مي رسد سند محکمي از سابقه تاريخ بافت گليم در دسترس نيست. اما به دليل شيوه بافت احتمالا بيش از بافت قالي سابقه دارد و به مردمان آسياي مرکزي نسبت داده مي شود.
گليم به عنوان يکي از نخستين زيراندازههاي بشر، سابقه توليد بسيار طولاني دارد. بافت گليم، با توجه به انواع کاربرد آن شامل جل، مسند، خورجين، نمک دان، سفره، مفرش، و انواع دست بافت هاي تخت يا مسطح بافت؛ جاجيم، زيلو، شيريکي پيچ، گليمچه، جنته، ورني، از پايدارترين صنايع دستي اقوام ايراني است که با ماشيني شدن بافته ها و رواج توليدات کارخانه اي که اغلب هنرهاي دستي را تحت الشعاع قرارداد، هنوز در گوشه وکنار روستاها و درميان مردم عشاير ديده مي شود
اغلب نقوشي که امروز درگليم بافته مي شود، قرن ها است که از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شوند. بي آن که حتي بافندگان آن آثار نامي يا توضيحي براي آن ها داشته باشند.
برخي براين گمانند که بافندگان، طبيعت و محيط پيرامون خود را الگو قرار داده و نقش انتزاعي آن را بر گليم تصوير مي کنند. اما تکرار نقوش طي قرن ها وحتي در دوران معاصر خود گواه آن است که بسياري ازنقش ها به طور سنتي وبا تقليد از گذشتگان بافته مي شود. اگرچه حضور حياتي بعضي جانوران مانند بز واسب و مرغ وغيره در زندگي ومعاش عشاير سبب حضور نقوش جانوري نيز هست اما تنها دليل کافي براي کاربرد نقوش نيست.به طور مثال با همه اهميت گاو در زندگي عشاير، نقش اين حيوان کم تر در آثار آن ها ديده مي شود، از اين رو به نظر مي رسد حضور بسياري از نقوش به دليل اهميت وارزش معنوي آن در اعتقادات گذشتگان و تقليد از کار آن ها است.
برخي نقوش، بازمانده هنر مردمان گذشته است و درطول ساليان سال بافته شده وگاه تغييراتي نيز داشته اند، اين دست از نقوش شباهت آشکاري با آثار به جامانده از دوران پيش از تاريخ وتمدن باستان دارند. اين مساله مويد و گواهي بر اين ادعا است که برخي نقوش دست بافته ها ريشه در فرهنگ و اساطير دارند. مانند نقش بزکوهي با نماد زمين و نقوش به جا مانده برآبخوري شوش و سيلک است.
مي توان گفت گليم بافي تنها هنر بکري است که فرهنگ، هنر واعتقادات گذشتگان را با انتقال سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر در درون خود محفوظ نگاه داشته است.
درميان نقوش مورد علاقه و سنتي اقوام ايراني هنوز نقش هاي حيواني باقي مانده از گذشته بافته مي شود و در اين ميان نقش بزکوهي همچنان با قوت پايدار مانده است. در واقع دست بافته هاي عشايري از آن رو که براي نياز خانوار و نه تحت تاثير تجارت و تقاضاي بازار تهيه مي شود از بسياري عوامل که بر توليد صنايع دستي تاثير دارد، محفوظ مانده و هنري بکر و سنتي را به نمايش مي گذارد.
نگاره انتزاعي بزکوهي در گليم
يکي از نگاره هايي که در بافته هاي گليمي بسياري از مناطق ايران، از لرهاي بختياري و قشقايي گرفته تا شاهسون و بلوچ و حتي در مناطقي از قفقاز و آناتولي ديده مي شود، نگاره اي است که به نظر سيروس پرهام برخي آن را شکل ساده شده بزکوهي و برخي ديگر آن را نقش تجريد يافته اژدها مي دانند. اين نگاره هم در متن دستباف به کار مي رود که در اين صورت از نقوش اصلي به شمار مي رود و گاهي همبه صورت حاشيه بافته مي شود، در واقع حالت غالب اين طرح به صورت افقي است.
نقش انتزاعي ديگر از بزکوهي که در ميان بافته هاي بختياري بيش تر به چشم مي خورد، نقش مرغ شاخ دار با دو يا سه پا است. اين نقش، با نقش نگاره مرغي- قوچکي که از جنبه شيوه ساده سازي سر مرغ و بز در آن شبيه است و تبديل آن به يک سه گوش در فرش بافي عشاير فارس بختياري،احتمال يکي بودن پازن وپرنده در طرح مرغي- قوچکي را بيش تر مي سازد. هدف نهايي اين شيوه نگاره پردازي پيدا و پنهان، به وجودآوردن سلسله طلسم گونه نقشمايه رمزي طلب باران از کنه نگاره هايي که نقش اصلي آن ها آراستن و تزئين کردن است و نهفتن و پنهان کردن اين طلسم در لابه لاي خطوط، اشکال و حجم هايي که وسيله استتار و حفاظت آن مي باشد. چرا که پنهان کردن دعا و طلسم و دور نگه داشتن آن از چشم ديگران هميشه از ارکان ساحري و طلسم سازي بوده است.
در اغلب دست بافته هاي فارس، بختياري و افشار، سر مرغ و پرنده درست مانند سر اسب، قوچ و پازن به صورت ساده شده سه گوشه متساوي الساقين ترسيم مي شود و بيش تر نمونه هاي لري بختياري شاخ داراند و در برخي نمونه هاي کهن چشم دارد. با اين همه نمي توان آن را به ترکيب پازن وپرنده نماد باران نسبت داد. ترکيب، مرغي – قوچکي، که در ميان قشقايي ها به قوش و لرهاي فارس به سر گنجشکي، ودرجنوب ترکيه به سر قوش واصطلاح کله مرغي وقوچک هم طراز آن است، درست تر بود که پازن يا بزکوهي جايگزين لفظ آن شود.
نتیجه:
نقش جانوران از علايق هنر ايراني است که با توجه به اعتقادات، اسطوره ها و آيين ها در سفالگري، فلزکاري، و دست بافته ها و نقش برجسته ها ديده مي شود. در ميان نقوش جانوران، بزکوهي از فراواني بسياري در دوران تاريخي ازپيش از تاريخ تاکنون برخوردار است. به نظر مي رسد اين موضوع ريشه در اسطوره ها و اعتقادات دوران باستان در مورد اين حيوان دارد. گليم بافي، ازهنرهاي دستي سنتي ايران است و مي تواند ازمنابع بکر شناسايي نقوش و نمادهاي اسطوره اي و باستاني تلقي شود.
اين هنر که تا روزگار ما کم تر دستخوش تغييرات دنياي صنعتي قرار گرفته در خود سنت ها، عقايد و علايق گذشتگان را از دوران باستان نهفته دارد. شباهت نقوش به جامانده از بزکوهي در دست بافت ها، رابطه بامعنايي با نقوش سنگ نگاره ها وسفالينه ها وفلزکاري از دوران پيش از تاريخ تا تمدن تاريخي ودوران معاصر را نشان مي دهد.
به نظر مي رسد دليل تنوع، فراواني و تداوم نقش بزکوهي در ايران وحضور فعلي آن در گليم ها، اهميت نمادين آن در دوران کهن است که از آن نمادي براي طلب باران وفراواني ساخته و همچون طلسمي در ميان نقوش بافته از ديرباز پنهان ومحفوظ مانده است.از اين رو اين نقش در دوران باستان و در دست بافته ها ، همواره با نشانه هايي نمادين همراه است و تنها در هنراسلامي است که کاربرد طبيعت گراي آن بر معناي نمادين آن غلبه دارد.
اشکال متنوع تداوم وتکرار اين نقش در سنگ نگاره ها، سفالينه وهنر فلزکاري کهن و پايداري آن در دست بافته ها نشان از اهميت آن در اعتقادات، زندگي ومعاش مردمان گذشته داشته و ارزش معنوي دست بافته هاي روستايي وعشايري را دوچندان مي سازد. ازسويي اين مساله نشان گر آن است که چگونه يک نقش باستاني در گليم هنوز پابرجا مانده و به عبارتي دست بافته هاي روستايي و عشايري محمل استمرار يک سنت باستاني است. اين موضوع براهميت حفظ ميراث کهن دست بافت ها ومطالعه نقوش آن به عنوان گنجينه اي به جامانده از فرهنگ و هنر ایرانی می افزاید.